درد را با سکوت مغایرتی عمیق و دیرینه است ولی کسانی هستند که با درد سکوت را همنشین می کنند درد هشت بهار عاشقی ...
حالا همان ها که می گویند جنگ تمام شده است برای من اینجملات را تعبیر کنند:
-سرفه های شب که برای دیگران در گلو وحنجره نهان می گردد.
-نفس های به شماره افتاده که صدایی نداردتا دستی را به امداد بطلبد
-دل هایی که همیشه تنگ پدر بماند واز پدر فقط یک عکس و مشتی تعریف باقی مانده باشد و یک جای خالی
-پدر و مادرانی که سال های سال است چشمشان به در مانده است تا پلاکی تکه استخوانی یا انگشتری از پاره تنش بیاورند
-دسته گل های معطری که در گوشه بیمارستان ساسان ،بقیه الله (عج)،آسایشگاه شهید چمران...
-تاول هایی که هیچ کس باور نمی کند بعد از سال های سال سرباز کرده باشند و درست مثل لحظه تاریک بوی لیمو و نعناع تکرار شوند...
اینها همه امتداد جنگی است نا برابر و تحمیل شده و اینهاست ثمره دفاعی عاشقانه
اگر جنگ تمام شده پس اینها کیستند؟
آری جنگ تمام شده برای بی درد هایی که از فرط بی خبری و مستی فرقی به حالشان نمی کند در چه زمانی باشند و حتی در زمان جنگ هم همین پندار را داشته اند.
تمام منطقشان همین است که ما جنگ طلبیم! کدام فرزندی است که بر درد و جراحت پدر تاب بیاورد؟ کدام مادری است که کشته شدن پسر را بخواهد؟